دوشنبه یازدهم دی ۱۳۹۱
به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد
حمد بی حد و ثنای بی عد پادشاهی را که وجود هر موجود نتیجه جود اوست - وجود هر موجود حمد و ثنای وجود او .آن خداوندی که از بدیع فطرت و صنیع حکمت به قلم کرم نقوش نفوس را بر صحیفه عدم رقم فرمود و آب حیات معرفت را درظلمات خلقیت بشریت تعبیه کرد .
In a world of tricks and distrust, it's dramatically difficult to be honest. In an incredibly earthly stricken lifestyle it's enormously severe to follow the route of heaven. In a pseudo political views of the selfish voracious despoilers it's nearly impossible to follow the idea of human rights. It's ridiculous to seek knowledge for the sake of human evolvement. Science ironically means to be able to get things in your favor in a way that others, e.g. your rivals are ignorant enough to achieve
This is an ugly face of what goes on the screen of modern time . This perspective may sound quite unnatural and awkward but to fight with this current is taken as the efforts of an unsung hero
So now what can those few purely-remained people do to help the humanity
I think the only and last solution is the first godly-given prosperity,REVELATION
People can still have " religious experience ". God still exists and despite all manifestations of evil thoughts, up there sometimes of survivance can be found
That's perfect, I believe. What do you think
Morteza Goodarzi
پنجشنبه هفتم فروردین ۱۳۹۹
کرونا ویروس محصول رویگردانی از دائو
کرونا ویروس محصول رویگردانی از دائو
پدیده ی ناخوشایند کرونا ویروس شاید قابل پیشبینی بود. اگر از نظریههای سیاسی و اقدامات سودانگارانهی علمی و آزمایشگاهی بگذریم، در نگاهی خوشبینانه شیوع این بیماری بواسطهی دستکاری ناخواسته در طبیعت است. نگرشی که به طبیعت در دائوئیسم وجود دارد به گفتمان زیر معنا میدهد. در دائویسم سنّتی منتسب به لائوزه و جوانگ زه، سه اصل بنیادی و اصیل وجود دارد که عبارتند از بیکنشی یا وو وی Wu wei))، خودانگیختگی طبیعی یا زه ژان (Zi ran)؛ و هارمونی کیهانی یا هماهنگی زیست-اخلاقی (Tianren Heyi). مادامیکه هماهنگی کیهانی گسسته نشده، هیچ امر نامطلوبی رخ نمیدهد. همه اجزای کاینات در مسیر طبیعی خود که همان راه دائو است، پیش می روند و خود انگیختگی طبیعیِ خویش را طی میکنند. در دیدگاه دائویی، طبیعت رام است، اما اگر دستکاری شود ویژگی آرامش خود را از دست میدهد مانند آبی که در مسیر رود جاری است، اما اگر مانعی برایش ایجاد شود، طغیان و سیلاب را شاهدیم. برای حفظ حیات به نحو مطلوب کافی است با طبیعت و مظاهر طبیعی به مثابه طبیعت برخورد کنیم و مانع اندیشه پردازی اومانیستی و نگرش تکنولوژیکی و علمگراییِ سودانگارانه شویم. بشر امروز باید به لائوزه گوش فرا دهد آنجا که میگوید:
«آیا میاندیشی که میتوانی طبیعت را در کنترل خویش درآوری و آن را بهبود بخشی؟
به باور من، این امر شدنی نیست.
طبیعت مقدس است
نمیتوانی آن را بهبود بخشی
اگر بکوشی که آن را تغییر دهی، آن را خراب خواهی کرد
اگر سعی کنی تا آن را به چنگ آوری، آن را از کف خواهی داد.»[1]
پژوهشگران امروزه می اندیشند آنچه که اینک میبینیم، درواقع همان تخریب تنوع زیستی است که شرایطی را برای ایحاد ویروسها و بیماریهای جدیدی مانند کووید 19 فراهم میکنند که تأثیرات بهداشتی و اقتصادیِ عمیقی را در سطح جهان در بر دارند. بدین جهت است که اینک رشتهی جدیدی به نام سلامتیِ سیارهای پدید آمده که بر ارتباطات مشهود فزاینده میان بهزیستیِ انسانها، موجودات دیگر و همهی اکوسیستمها تأکید دارد. ما به جنگلهای گرمسیری و دیگر چشماندازهای حیات وحش که پناهگاه بسیاری از گونههای حیوانات و گیاهان میباشند – و درون آن موجودات، تعداد زیادی از ویروسهای ناشناخته زیست میکنند، هجوم میآوریم. دیوید کوامن[2] نویسندهی کتاب «سرریز: عفونتهای حیوانی و اپیدمی بعدی»، اخیراً در نیویورک تایمز نوشت: «ما درختها را قطع میکنیم؛ حیوانات را میکشیم یا آنها را در قفس میکنیم و آنها را به بازارها میفرستیم. اکوسیستمها را از هم میگسلیم، و ویروسها را از میزبانهای طبیعیشان دور میکنیم. هنگامی که این اتفاق میافتد، آنها به میزبان جدیدی نیاز دارند که غالباً آن میزبان ما هستیم.»
توماس گیلسپی[3] (Thomas Gillespie) اکولوژیست و استاد دانشگاه اِموری آتلانتا، ضمن تحقیق بر روی بیماریهای اکوسیستمی معتقد است که ما اینک در بالای کوه یخی هستیم و باید منتظر پاتوژنهای بیشتری باشیم. وی میگوید: «انسانها با کاستن از مرزهای طبیعی میان خودشان و حیوانات میزبان – که درونشان، ویروس ها بطور طبیعی زیست می کنند- شرایطی را برای گسترش بیماریها ایجاد می کنند». اکنون در همه جا، حیات وحش تحت فشار قرار گرفته است. وی میافزاید تغییرات عمدهی چشمانداز باعث میشود حیوانات زیستگاههای خود را از دست بدهند، که بدان معنی است که گونههای حیوانات درکنار هم جمعیّت متراکمی را تشکیل دهند و همچنین تماس بیشتری با انسانها پیدا کنند. گونههایی که از این تغییرات محیطی و اقلیمی جان بدر میبرند، اینک با حیوانات مختلف و با انسانها میآمیزند و اکوسیستم را تغییر میدهند.
نابودی جنگلهای طبیعی و دست نخورده با هیزم شکنی، معدنسازی، جاده سازی، شهر سازی سریع و رشد فزایندهی جمعیّت، انسان ها را در ارتباط تنگاتنگ با حیات وحش قرار میدهد و خطر بیماری را افزایش میدهد.
شیوع کروناویروس در چین فراخوانی برای حفظ هماهنگی با طبیعت و محیط زیست بوده است. یعنی همان آموزهی دائویی که حتی چین معاصر از آن دور شده بود. «رها کردن طبیعت در مسیر دائو یعنی عدم دستکاری طبیعت». گوهر فلسفهی کنفوسیوس و لائوزه تنظیم زندگی اجتماعی بر مبنای اصلِ هماهنگی است. این فیلسوفان حیات انسانی را به منزلهی یکی از اجزای تشکیل دهندهی طبیعت در نظر میگرفتند و زندگیِ هماهنگ با آن را بهترین راه بقاء میدانستند. فرهنگ سنتی چین همچنین بر روابط انسانیِ هماهنگ تأکید داشت.
طبیعت گرایی و بیکنشی دو مفهوم مهم دائویسم محسوب میشوند. طبیعت گرایی براین امر تأکید دارد که همه چیز در جهان راه هستیِ خود را طی میکند: پرندگان در آسمان پرواز میکنند، ماهیها در آب شنا میکنند، ابرها در پهنهی سپهر شناورند و گلها میشکفند. تمام این پدیدهها بطور طبیعی بدون اطاعت کردن از خواستِ آدمی رخ میدهند، و انسانها نباید تلاش کنند هیچ چیز طبیعی را تغییر دهند. بنابر این انسانها باید از خواستهی خود برای کنترل جهان دست بردارند و باید راه طبیعت را دنبال کنند. از طرف دیگر، بیکنشی به تضمین حفظ مسیر طبیعت اشاره دارد. لائوزه بر آن بود که تمامی اقدامات بشر باید بر مبنای طبیعتگرایی انجام شود، و انسان نباید در قطع آهنگ طبیعت هیچگونه عملی مرتکب شود. لائوزه تأکید دارد که خلاقیّت بشری باید هماهنگ با راههای طبیعت باشد و تا این هماهنگی اخلاقی با طبیعت تحقق نیابد، باید انتظار بیماری هایی نظیر کووید 19 را داشته باشیم. تمرکز دائویسم بر انسان در طبیعت و نه انسان در جامعه است. انسان در جامعه با دخل و تصرف سودانگارانه بر طبیعت استیلا مییابد اما انسان در طبیعت با آهنگ حیات کیهانی هماهنگ است. فهم طبیعت به مثابه طبیعت، و شناخت انسان به عنوان جیژن (zhi ren)، موحودی که خود را با فراشدِ تغییر و در خودانگیختگیِ تغییر، یکپارچه کرده است، در دنیای پساکرونا ضروری است.
[1] . tao de jing: 29
[2]. David Quammen
[3]. Thomas Gillespie
جمعه بیست و ششم دی ۱۳۹۳
کتاب هیدگر و حکمت دائویی
معرفی کتاب جدید هیدگر و حکمت دائویی http://www.jeihoon.net/p-44537--.aspx |
پنجشنبه دوم مرداد ۱۳۹۳
نفوذ در تمدن و فرهنگ
چینی های قدیم برای اینکه از شر حمله ی دشمنان در امان باشند دیوار بزرگ چین را ساختند؛ اما در صد سال اول ساخت دیوار ، سه بار دشمنانشان بدان نفوذ کرده و با چینی ها جنگیدند.
دشمنان از دیوار بالا نرفتند بلکه به دربانها رشوه داده و از آنها گذشتند.
چینی ها به ساخت بنای سد استوار پرداختند اما برای ساخت نگهبانهایش کاری نکردند غافل از اینکه نیروی انسانی مهمترین مسئله است.
یکی از شرق شناسان می گوید:
برای انهدام یک تمدن ، سه چیز را باید منهدم کرد:
اول)خانواده
دوم)نظام آموزشی
سوم) الگوها و اسوه ها
برای اولی منزلت مادر به عنوان مربی کودکان را متزلزل کن تا مادر از این که مربی کودکان خویش باشد خجالت بکشد.
برای دومی از منزلت معلم بکاه و در جامعه او را بی ارزش کن.
برای سومی منزلت علما و دانشمندان را هدف قرار ده تا کسی آنها را الگوی خویش قرار ندهد.
جمعه سیزدهم تیر ۱۳۹۳
Nature is Origin
No Obsession
A Shelter in Ceation
شنبه ششم اردیبهشت ۱۳۹۳
ماهیّت تجدد مآبی، چشمانداز فرهنگی و شرقشناسی
پیوندی تاریخی میان شرقشناسی سنّتی تا تفکّر سیاسیِ مدرن وجود دارد که اختلافات فرهنگی را ضروری مینماید. بدون تردید، جایگاه تجدد مآبی با نگاه فلسفی با کاربرد رایج آن در محافل سیاسی و حتی برخی حلقههای آکادمیک متفاوت است. در نگرشی فلسفی، تاریخ امری پویا است که با گذر خود چشماندازهای فرهنگی و ارزشی را میسازد. چشمانداز فرهنگی توسط یک گروه فرهنگی از یک چشمانداز طبیعی ساخته میشود. فرهنگ عامل است، ناحیۀ طبیعی واسطه است و چشماندازِ فرهنگی، نتیجه است. چشمانداز، تحت تأثیر یک فرهنگ مفروض که خود در طول زمان دستخوش تغییر میشود، روند توسعه را پشتسر میگذارد و مراحلی را طی میکند و احتمالاً سرانجام به پایانِ چرخۀ توسعهاش میرسد. با ورود یک فرهنگ متفاوت- یعنی فرهنگی بیگانه، احیای چشمانداز فرهنگی شروع میشود، یا چشماندازی جدید بر بقایایِ چشماندازی قدیمیتر تحمیل میشود. البته چشماندازِ تاریخی، اهمیّتی بنیادی دارد، زیرا موادی را فراهم میکند که از آنها چشماندازِ فرهنگی تشکیل میشود. معهذا، نیرویِ شکلدهنده، در خودِ فرهنگ نهفته است.
شاید داوری عمده در شرقشناسی همواره مبتنی بر آرای شرقشناسان بوده است. در عین حال نباید از نظر دور داشت که تبادل نظر نقادانه و نقد و بررسی پیوستهی پیامدهای محققانه، یکی از شرطهای اصلی برای فروپاشی بیشتر تصورات مستشرقین باشد. برای فهم این قصیه میتوان بحران جهانی شدن این حوزه را در نظر گرفت که نه تنها مستشرقین غربی یا محققانی با اصالت شرقی را که با نظام غربی هماهنگ گردیدهاند، مانند ادوارد سعید، دربر میگیرد بلکه پژوهشگران شرقی و غربی را نیز شامل میشود که ریشه در «شرق» دارند.
تجددمآبی در اندیشهی متفکران شرقی در درونمایههایِ فکری ایشان راه نیافته است و شاید هم نمیتواند وارد شود. فلسفهی شرقی ظاهراً رنگ میبازد اما روح حاکم بر آن با تحولات نوین استحاله نمیشود. مصادیق بسیاری در مطالعات مربوط به اندیشههای شرق قابل ذکر است.
با گرایشی در حال رشدِ در پیکربندیهای دانش، چرخش دیگری در تفکر شرقشناسی و ماهیّت فرهنگی اندیشهها روی داده است. با تحقیق ادوارد سعید (1978) در زمینۀ شرق شناسی، انگیزۀ معناداری به این فرایند داده شد که اثبات کرد اندیشههای «شرق» از نظر سیاسی، فرهنگی، نظامی، اعتقادی، علمی و تخیّلی بعد از عصر روشنگری توسط غربیان ایجاد شده بود. مفهوم شرق آمیزهای از «حقیقت و افسانه» بود که به جغرافیای تخیّلی «متفاوتی» از اروپا منتج شد. آنچه که در فرضیۀ سعید اهمیّت اساسی داشت، پافشاریِ وی بر این مطلب بود که نظریهها و فرضیّات در اصل، مختصِّ به مکانهای ویژهای هستند که در آنجا تولید میشوند و سپس از شخصی به شخص دیگری، از مکانی به مکانی دیگر، و از دورهای به دورۀ دیگری انتقال مییابند.
در علوم تحلیلی انسانی، چشماندازهایِ بومشناختی، احتمالاً در حیطۀ مردمشناسی بیشترین توسعه را یافتهاند. با واکنش نسبی در مقابل جبرگرائی محیطی که در رشتههایِ ترکیبیترِ تاریخ و جغرافیا در طول اوایل سدۀ بیستم یافتنی است و به جای آن، پذیرفتن کار محققانِ آن رشتهها که بر تعاملِ (هم مثبت و هم منفی) طبیعت و جامعه یا فرهنگ تأکید داشتند، برخی از مردمشناسان مانند کلارک ویسلِر و آلفرد کروبلِر از دهۀ 1920 به بعد، آن تعامل را به گونهای ملاحظه نمودند که گویی «ناحیههای فرهنگی» مجزایی را پدید میآورد. پیرامون پرسش بنیادیِ تعاملِ طبیعت- جامعه، تحقیقاتی در زمینۀ مردمشناسیِ بومشناختی، در بومشناسیِ فرهنگی و در مردمشناسی فرهنگی انجام شده است و بطور مختصر، تحقیقاتی صورت گرفته که بر بنیادهای بومشناختیِ فرهنگها تمرکز داشته و در محدودهای که در آن و راههایی که در آنها، تعامل یک جامعه با طبیعت، بنا و تجدید بنای خود را و دگردیسی از یک شکل به شکلِ دیگر را در بر داشته است و رویکردهای بومشناختی بسیار آرام درون تاریخ گسترش یافتند. بنابر این عوامل زیربناییِ تجدد مآبی با نگرشی پدیدارشناختی در فلسفه مدرن به ویژه برای داوری بسیار پیچیده است.
حتی در عصر مدرن، هند در حالیکه از به کار بستن نیروهای صرفاً مادی امتناع میکرد و نمیخواست خویش را اسیر «علوم تجربی» گرداند، در جستجوی طریق انهدام کامل نفس امارهی انسان و دست یافتن به واقعیت لایتناهی و بقای سرمدی روشی کاملاً عملی برگزید و کوشید تا فلسفه را به حلیهی عمل بیاراید و به هدف نهایی آن که رستگاری و وارستگی است جامهی عمل بپوشاند. آنچه برای غرب «منطقهی ممنوعه» بود، برای هند مقصد ممتاز و قبله گاه حاجت محسوب میشد. عجیب نیست که مهمترین چهرهای که تحت تأثیر تفکر دینی هند قرار گرفت آرتور شوپنهاور بود. تأثیر اوپانیشادها در عصر جدید تنها تفسیر خود را از دست داده اما دچار استحاله نشده است.
آیا ماهیت تاریخ جدید، نگرش دائویستی چینیها را تغییر داده است؟ میدانیم که اساس فلسفهی دائو مبتنی بر این قاعده است که هرگاه اشیاء در طریق طبیعیِ خود سیر کنند، با نهایت تناسب و کمال حرکت خواهند کرد، زیرا دائو، یعنی طریق ازلی عالم هستی، به مانع و حائلی برخورد نکرده، به سهولت و نرمی پیش خواهد رفت. دائو هویّت معینی ندارد، بلکه با آنکه تمام شخصیّتها و هویّتها مظاهر گوناگون او هستند که در عوالم و آفاق بسیار ظاهر شدهاند، خود او از صورت و شکل مبراست. دائو بطور ازلی و ابدی غیر فعال است، ولی با اینهمه هیچ چیزی و کاری نیست که او نکرده باشد. اشیاء و موجودات عالم در یک دوران دائمی از وجود و تحول در گردشند، ازمنه و اوقات در پی یکدیگر به توالی در میرسند و این دایره بینهایت دائماً در گردش است و سلسلهی یین (نیروی سلبی و دارای انفعال) و یانگ ( نیروی مثبت و فاعلیّت) جاویدان از دائو بیرون میجهند و در یکدیگر تأثیر میگذارند. اکنون در عصر مدرن تأثیر نافذ دائو را در شرق دور با اندیشههای نو-دائویی ملاحظه میکنیم که حتی در فلسفهی علم و دنیای فیزیک نیز وارد شده است. آیا میتوان گفت ماهیت نوکنفوسیوسی در عصر جدید تجددمآبی غربی را دربردارد، طبیعتاً ظواهر غربی در صورتهایِ رسانهای زندگی شرقی نمیتواند گویای غلبه تجددمآبی در اندیشهها باشد، شاید این نتیجه گیری با توجه به تحولات کاملاً بنیادی در اندیشههای فلسفیِ غرب در دورهی مدرن و پسامدرن حاکی بر تجددخواهیِ غربی بیش از تجددمآبیِ شرقی دلالت کند.
سه شنبه دوم اردیبهشت ۱۳۹۳
اندیشه ها اندیشه ها را می سازند
سه شنبه بیستم اسفند ۱۳۹۲
جغرافیا و تاریخ منتشر شد
پس از حدود بیش از یک سده، «جغرافیا و تاریخ» نخستین کتابی است که به طور جامع وابستگی متقابل دو رشته را مورد بررسی قرار میدهد. آلن بیکر، عالم جغرافیای تاریخی، صاحب شهرتی جهانی است که در سال 1998 به دلیل خدمات علمیاش در این عرصه به افتخار دریافت نشان شوالیه نخل فرهنگستان فرانسه نائل آمد. جغرافیدان تاریخی برجسته جهانی و استاد عالیرتبه بازنشسته دانشگاه کمبریج، در این کتاب کانون توجه خود را مورخین آمریکای شمالی، بریتانیا و فرانسه قرار میدهد، اما چشماندازی جهانی و میانرشتهای بر نظریه و عملکرد جغرافیای تاریخی و تاریخ جغرافیایی را در نظر دارد. وی در این کتاب، از نظریات آزموده شده در همایشهای تخصصی جغرافیایی و تاریخی و ایدههای پژوهشگران جهانی در این دو حوزه بهره میبرد. وی دیدگاههای مورخان را دربارة ارتباط رشته آنان با جغرافیا و نظریات جغرافیدانان را در خصوص رابطه رشته ایشان با تاریخ، تحلیل میکند.
همچنین، در جای مناسب آن، جغرافیاهای محلی و تاریخهای فضایی، جغرافیاها و تاریخهای محیطی، جغرافیاها و تاریخهای چشمانداز، و جغرافیاها و تاریخهای منطقهای مورد کنکاش قرار میگیرد. البته بیکر بحثهای خود را در این کتاب با شواهد عینی و اسناد معتبر، مستند میسازد. در واقع آلن بیکر، در جستجوی یافتن راهی برای برطرف کردن «شکافی بزرگ» میان تاریخ و جغرافیا است و در این مسیر اصول بنیادی را شناسایی میکند که جغرافیای تاریخی را نه تنها به تاریخ، بلکه به جغرافیا ارتباط میدهد، پژوهشی شگرف که «سرآغازی نوین» برای این پیوند محققان تلقی میشود.
کتاب حاضر مشتمل بر شش فصل است:
فصل یکم روابط بین جغرافیا و تاریخ که به مقاصد، میراث گذشته، مورخان و جغرافیا و جغرافیدانان و تاریخ پرداخته است.
فصل دوم با عنوان جغرافیاها و تاریخهای محلی به موضوعات گفتمان محلی در جغرافیا، پراکندگیهای جغرافیایی، انتشارات فضایی، جغرافیای تاریخی، جغرافیای زمان و جغرافیاهای کرانمندی زمان، و همچنین تاریخهای فضایی، تاریخهای محلی و تاریخ جغرافیایی اختصاص یافته است.
فصل سوم: «جغرافیاها و تاریخهای محلی»، مباحثی همچون گفتمان محیطی در جغرافیا، جغرافیای تاریخی، بومشناسی تاریخی و تاریخ محیطی، جغرافیای محیطی تاریخ، درک محیطهای طبیعی: جغرافیاشناسی تاریخی را مورد واکاوی قرار داده است.
فصل چهارم «جغرافیاها و تاریخهای چشمانداز»، گفتمان چشمانداز در جغرافیا، ارتباطهای میانرشتهای و بازنماییهای چشمانداز، ساخت چشماندازها، معنای چشماندازها، یادمان و هویت در چشماندازها را بررسی کرده است.
فصل پنجم «جغرافیاها و تاریخهای منطقهای» به موضوعات گفتمان منطقهای در جغرافیا، جغرافیاهای منطقهای تاریخی، تاریخهای منطقهای و ناحیهای، تاریخها در مکان، جغرافیاها در زمان: اطلسهای تاریخی اختصاص یافته است.
و آخرین فصل کتاب با عنوان «تأملات» با نگاهی به گذشته، جغرافیای تاریخی و تاریخ، جغرافیای تاریخی و جغرافیا، تاریخهای مکان، دورنمایی از آینده را پیش روی خوانندگان قرار داده است.
کتاب «جغرافیا و تاریخ (پیوندها و مرزها)» نوشته الن. اچ. بیکر توسط مرتضی گودرزی به فارسی برگردانده شده و به همت انتشارات پژوهشکده تاریخ اسلام منتشر شده است. این کتاب در 374 صفحه مصور، و با قیمت 16000 تومان در اختیار علاقمندان این حوزه قرار گرفته است. ( پژوهشکده تاریخ اسلام)
یکشنبه بیست و چهارم دی ۱۳۹۱
مشکل بزرگ بشر امروز این است که نمی اندیشد
یکشنبه دهم دی ۱۳۹۱
طبیعت خطابههای طولانی نمیکند،
نه گردباد تمام صبح دوام میآورد
و نه غرّشِ ابر تمام روز.
دائو ده جینگ، بند 23