برایت جز نخی سیگار
بیش یا شاید کم ز آن
چیزی نبودم
روز های پیش،
در بسته ای زیبا
در آرزوی بودن با ما
بعد از آن بر روی لب هایت
که با آن شهد تلخ لذت و تنهایی تنگ و نفس های غریب
یک زمانی را به هم پیوند دادیم.....
اینک آغاز "عشق"
می سوزم و پروایی نیست...
دود شد...
سیگار نیز در انتها
رسم عشق دیرینه ی تاریخ
سوختن؛خاکستر و اینک فنا...
حال ،بین چه ها کردی تو با ما ،ای همه صبر و قرار!
سیگارت خاموش
عشقت فراموش
حال...
نکند با دیگری هم آغوش؟ |