رفتی
خواستم اشک بریزم دیدم هوا بارانی است ،نکند اشک هایم به اشتباه روند.
خواستم فریاد بزنم دیدم آواز سر می دهند پرندگان بی لانه
خواستم به سویت آیم باد شروع به وزیدن کرد
خواسنم به یاد تو در شام مهتاب رازقی پر پر شده را از نو بکارم،پرهای رازقی پرواز کردند و رفتند
خواستم صدای تو را بر روی کاغذ بنویسم ،قلم خشک شد و دیگر ننوشت
خواستم ترانه ی محبت گوش دهم ترانه سکوت کرد
خواستم لبخند بر روی لبانم نقاشی کنم فریاد زدند مگر عاشق نبودی؟
خواسنم در رویا تو را در آغوش گیرم
دیدم با آمدن دیگری دگر جایی برای تن دلخسته ام نداری...
با سلام خدمت شما
عالی بود موفق و پیروز باشید
نوپا را با شعرهایش سر بزن
ما که مردیم بعد ما میفهمی کی دوست داره .... مینا جان پستم همش یه شوخیه میخوام ببینم برو بچ چی میگن . البته تو صداشو در نیار . وگرنه من که از مردنم خسته شدم.....
سلام
وبلاگت خیلی باحاله
salam minaا
bejoone khodam to yeki ye chizi mishi
az nazare shaeri vaghean movafagh hast va omidvaram movafagh bashi
ghorbanat maryam
دل تنگم تو را میجوید از تاریکه قلبم
بیا که سخت محزونم .....
سلام دوست عزیز وبلاگ جالبی داری
یه سری به من هم بزن www.antikweb.co.sr
راستی من تو رو یوند کردم شما هم اگه دوست داشتی این کارو بکن خوشحال می شم فلان بای
وبلاگت عالی و خیلی قشنگ مخصوصآ همین شعرت
کاش می شنیدم یک بار دیگر فقط از زبانت که دوستم داری. نه نمی خواهم ترحم بخرم. نمی خواهم اگر دوستم نداری بگویی که برایم هلاک می شوی. کاش لااقل می دانستم آنروزها که بی بهانه ای می گفتی دوستم داری، دوستم داشتی یا سوءتفاهمی بود که رفع شد. صدای غریبی می آید اینجا. تو گویی که باشی همین دور و بر. چشم گرداندم. تمام این اطراف را وجب به وجب بوییدم. آن گنجه دیواری را هم که خاطرت هست؛ آن را هم گشتم. چرا می خندی؟! از این سر خیابان تا آن سر را در نور ماهتاب رفتم و برگشتم و وقتی خیالم راحت شد که تو نیستی نمی دانم چرا باز رفتم و برگشتم. تو نبودی. مثل همیشه! این بار که صدای غریب می پیچد در فضای تنهاییم لطفا باش...همین...فقط باش...حتی برای چند لحظه تا نگاهت کنم. چیز دیگری نمی خواهم.